zeka

در همه حال ، زمان می گذرد و انسان عاقل و کاملتر می شود.

zeka

در همه حال ، زمان می گذرد و انسان عاقل و کاملتر می شود.

-

يكشنبه, ۲ دی ۱۳۹۷، ۱۲:۳۵ ب.ظ

شبگردی وقتی مرا دید صدازد کیستی؟ گفتم: بنده خدا. گفت: ای بنده منکه نگفتم برده . منظورش را دریافتم مشخصاتم را فاش کردم. سری تکان داد و گفت: برو!! براهم ادامه دادم در طول راه با گردبادی مواجه شدم تعادلم را برهم زد . جسم و جانم راآشفته ساخت اما از من نپرسید کیستم ؟ به راه خویش ادامه دادم تا به مقصد برسم آسمان خروشید رعد و برق متوالی در آسمان رویت شد باران بشدت بارید در غرش آسمان صاعقه بر زمین خورد اینبار ازنحیب صاعقه ترس بر وجودم دوچندان گشت خواستم براهم ادامه ندهم نگاهم برسگی افتاد که نگاهش را بر من دوخته بود لحظه ای درنگ کردم فهمیدم که بمن اشاره دارد که نترس بیا که تقدیر هر آنچه باشد آن میشود . بدنبال سگ افتاده براه خویش ادامه دادم تنها وقتی به مقصد رسیدم خواستم تا از او جدا شوم اما از من نپرسید تو کیستی؟

 

 

  • شهروز افضلی مقدم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی