شب را پاس بدار
شب را پاس بدار
من همراه سیمرغ به پرواز در آمدم بال می زدم تا به جایگاه واقعی که خاص هرکسی نیست گام نهم تا محال و غیر ممکن را ممکن سازم ، آرزو داشتم همانند انسانهای پاک سیرت و بی حاشیه در زندگی تجید نظر نمایم تا آنکسی را که در شبها توصیف و ذکرش بر زبانها جاری می شود را حتی برای یک دم نزدیکش بشوم . شب بود و من نیز شب را پاس داشته بودم و لحظات وقتم را سپری می کردم ، شاید بتوانم حقیقت زندگی را درک کنم و بدانم تاریخ تولد و وفات بر مبنای چیست ؟ این چه اسراری است که به زندگی شکوه می دهد؟ آن چیست که انسانها را بسوی پلیدی سوق می دهد ؟ هرچه که هست را باید کسب فیض کنم و اوراق زندگی را که حک گردیده و حاکی از نوشته های زشت و زیباست را باید بدانم.تاریخ را می خواهم ورق بزنم تا انسانهای هنرور خوب و بد را در یابم . علل آنرا بدانم که کسانیکه به اوج رسیده اند و عده ای نیز که در پاورقی جز ناهنجاریها و پلشتی ها ، نامرادیها ، نامردیها نامی بجا نگذاشته اند ، آنها کمک حال اهریمن بوده اند و تفکر شیطانی و خودبینی و خودپسندی را در جامعه بشری ترویج داده اند اینچنین انسانها فریب دنیا را خورده اند و به مقام و منزلت آن دلباخته اند واز قافله سیمرغ باز مانده اند تا اهداف شیطانی را بر خاکیان توسعه بدهند . باشد که فرجی حاصل گردد و حق پایمال شدگان بر زمین نماند
- ۹۵/۰۲/۲۴