zeka

در همه حال ، زمان می گذرد و انسان عاقل و کاملتر می شود.

zeka

در همه حال ، زمان می گذرد و انسان عاقل و کاملتر می شود.

ورزش به تنهایی تضمین کننده سلامتی تن و روان نیست

عده ای از پزشکان و کارشناسان برای چربی سوزی و کوچک کردن شکم ورزش کردن را برای هرکسی توصیه می کنند و آن را مفید می دانند . ورزش عمل مفیدی است بشرط اینکه با سن و سال افراد سنخیت داشته و کارهای روزانه هرکسی با تغذیه مناسب صورت پذیرد و اینکه بدانیم بدن ما تا چه اندازه کالری می سوزاند. ورزش را به کسانی باید توصیه کرد که قلبی سالم داشته باشند و فشارهای وارده براثر ورزش را تحمل نماید و اینکه لاغر شدن برایش مفید است یانه؟ چرا که لاغرشدن برای بعضی از افراد خسران آور است که نمی تواند در مقابل بیماریهای صعب العلاج دوام بیآورد. زیرا مقاومت بدن به تحلیل رفته و منجر به مرگ می گردد. اینکه اینها را من می نگارم خودتجربه کرده ام و بهترین روش برای  کوچک کردن شکم و لاغر شدن را در خوردن میوه به وقت صبحانه می دانم البته آنهم زمانی می تواند مفید واقع شود که میوه ها کم چرب و قندی کم داشته باشد . اراده انسان نیز بخش مهمی برای سالم سازی تن و روان دارد . روزی یکی از دوستان برای جلوگیری از ریزش مو به متخصص پوست و مو مراجعه می کند وقتی دکتر را می بیند و به سر و وضع او خوب نگاه می کند می بیند که یک تار مو هم دکتر در سر ندارد زود از اطاق دکتر بیرون می اید و می گوید که باید انسان در همه حال دکتر خود باشد چه خوب چه بد.                                                                                                                    

  • شهروز افضلی مقدم

عیدتان مبارک

دم دمای غروب به بهانه خرید به بازار رفتم. انصافا جای سوزن انداختن نبود. آدمهایی متفاوت با قیمتهای متفاوت دیده می شد.من مشغول صحبت با مغازه دار بودم که دو سه خانم به مدیگر می گفتند آیا نیم کیلو سنجد بما خواهد داد یا نه؟ دیگری گفت: فکر نکنم آخر سرشان شلوغ است. من اشاره ای به مغازه دار کردم او منظورم را فهمید. پرسید؟ خانم سنجد می خواهید؟ گفتند: بله نیم کیلو لطفا! با اینکه مشتریان زیادی جلو مغازه صف کشیده بودند. بلافاصله کار آنها را راه انداخت از ادبش خوشم آمد. منهم خرید خودم را کردم و بطرف خیابان براه افتادم. دیدم خیابانها هم شلوغ است. دست فروشها هم بازارشان گرم بود. آنها نیز مشتریان خود را داشتند . خوشحال شدم که لااقل در عید هرکسی بنوعی بسوی سال نو می روند و همه در شادی همدیگر شریک می گردند. . البته بسیارمتفاوت. در این حین پیرمردی عبور می کرد با خود حرف می زد. پس چرا می گویند مردم پول ندارند اگر پول ندارند چرا همه در خیابان هستند. من در جواب به او گفتم: سن و سالی از شما گذشته، شما که باید خوب این چیزها را درک کنید چرا فکر نکرده سخن می گوئید؟ وقتی براه افتادم،با خود گفتم: من آرزو ندارم مانند پرندگان سبکبال در آسمان لایتنهاهی پرواز کنم، آرزو ندارم در بستر گلها لاله و بنفش بچینم، آرزو ندارم یاقوت دریا باشم، اما آرزو دارم همه انسانها در جهان با صلح و آرامش زندگی کنند و هیچ جنگی نباشد تا خانواده ای داغدار گردد.                                                                                                               

                                                                                                                         

  • شهروز افضلی مقدم

در خلوت دل

مراد من، کبیر من، مگر غیر تو می توانم دلداده ای داشته باشم؟ من کورم، تو آگاه . من راه را با چاه نمی توانم تفکیک کنم اما تو بینایی، تو عشقی، توصفایی، تو جلای مهر و وفایی، من ضعیف و صغیرم، اگر مهرت بر من نباشد من هیچم. من لبریز از عشق توام، من دلباخته توام، مرا بپذیر محبوب من!هر چند کوچک و حقیرم اما چکنم عاشقم، هر روز هزاران بار فدای تو می گردم ، حمد و ثنایت می گویم، به امید تو زنده ام ، اگر نورت بر من روشنایی نبخشد کور می شوم، اگر مهر و محبت تو نباشد لال می شوم. محبوبم! خدای بی همتا و بی نیازم، مرا بپذیر و به این خسته دل مرحمتی عطا کن تا راه گریزی برای من خسته ِ جان و تن باشد. ای ایزد توانگر وامانده ها مگر غیر تو پناهی دارند؟ پس پناهم ده در کره زمین دیگر جایی برای مثل من نیست.                                                                      

  • شهروز افضلی مقدم

آنسوی پرده                                                                                                         

آشوبگری بگفت: به ما نفوذ کرده اند ، هوشیاری را از ما ربوده اند . در جواب مرغکی آبی گفت: من از طوفان اندیشه ای ندارم، اما از بی آبی نتوانم زندگی کنم. رهگذری با ملامت گفت: راه عشق از این پرتگاهها بسیار دارد، آنسوی پرده را نیز بنگرید که نیکوکاران صافی ضمیر ، معتقدان پاک بازنند ، جلا به دل زده اند ، روزگار خود را به خماری و مستی نگذرانده اند، گفته هاشان شورانگیز همراه با اندیشه ای ژرف و تابناک دارند، ترسی به دل راه نمی دهند زیرا زندگانی ابدی را برگزیده اند ، امید به حق تعالی بسته اند ، پس اینچنین آدمهایی در روی زمین فراوانند که راهنما و دستگیر دیگرانند.                

  • شهروز افضلی مقدم

بگذار همین طور که هست بر من بگذرد

شیشه پنجره لک برداشته خواستم پاکش کنم دلم نیآمد.آخر ترسم شد که مبادا آنور پنجره بر من آشکار گردد و خاطرات تلخ دوباره ورق بخورد، دلم بلرزه افتاد ، سرم گیج رفت. احساس کردم همان زمانی است که من دچار سردرگمی بودم و نمی توانستم آهنگ قلبم را بنوا در بیآورم و داد و بیداد راه بیندازم. می ترسیدم که اطرافیانم نوای دلم را بفهمند یا بشنوند و بر من بخندند . بهشت و جهنم را برخ من بکشند . هر چه کرده و نکرده را گنهکارم خطاب کنند بدون اینکه بفهمند در ذهن من چه می گذرد. نمی پندارند که من نه آبم، نه خاکم، نه آتش. بلکه بادی هستم که لحظه ای می وزم و لحظه ای دیگر به آرامی عبور می کنم. نسیمی ملس بر قلبهای آشفته و خسته می گردم . در پی من رعد و برق یا بهتر است بگویم صاعقه بر زمین می خروشد که از زبان من بگوید مجنون واقعی هرگز جنون نمی شود. غم می خورد و غمخوارباقی می ماند. زمان می گذرد جوانی می رود و پیری بسراغش می آید اما هرگز عشق را ازیاد نمی برد. گذشته را نقطه به نقطه در ذهن خویش عبور می دهدآهی می کشد و خدا را حمد و ثنا می گوید و با سرنوشت و تقدیر آمیخته  می سازد و می گوید که دنیا من از تو سیرم ، بگذار که بمیرم، بخاک افتاده و پیر گشته ام، من بی گناه و بی پناهم، قلبم بر این گواه است که من بی پناهم ، دنیا ای دنیا من عاشقی هستم که پر و بالش را بسته اند ، در اوج پرواز بالم را به تیر بسته اند و آنرا شکسته اند، تا خواستم دوباره بال بگیرم بالهایم را چیدند قلبم را زخم زدند ، دنیا من زتو سیرم بگذار زمان همین طور که هست بر من بگذرد.

                                                                                                                               

                                                                                                                                                          

  • شهروز افضلی مقدم

به چه می ماند ورزش ما؟

در جهان امروزی برای رفع کسالت ، ایجاد نشاط، رمز و رموز جوانی و سلامتی را در ورزش جستجو می کنند . زیرا به این باور رسیده اند که مشغله های کاری و زندگی ماشینی ،آشفتگی و افسردگی را بدنبال خود می آورد.این عوامل سرزنده بودن، امید واری را از انسان ربوده و موجبات فشار روحی و روانی شده است . انسانها جملات آرام بخش را کم کم به باد فراموشی می سپرند. به همین جهت اغلب انسانها رو به ورزش های همگانی آورده اند و به جنگ افکار منفی برخاسته اند . روش های مقابله با استرس، افزایش و کسب اعتماد به نفس کافی را در رو آوردن به ورزش می دانند. البته نه ورزش قهرمانی که امروزه به دید صنعت به آن می نگرند و سرمایه گذاران و کمپانی ها و تعاونی های ورزشی سوداگرسرمایه فراوانی بر آن می کنند در واقع انسان را مبدل به یک رباط می سازند و تفکر و اندیشه های انسان بودن را که قدما در حسن کمال داشتن و جوانمردی می دانستند همه را به غارت برده اند . آنان عنوان پهلوانی را به یدک می کشیدند که امروزه باید در آرامگاهها به سراغ آنها رفت.                 امروزه یک قهرمان ورزشی هنر شاد زیستن را بکلی از دست داده و اینکه چگونه به قهرمانی دست پیدا نماید  و کسب مقام کند فکر می کند تا بدین طریق به پاداش هنگفتی دست پیدا یابد و همانند قهرمانان و پهلوانان قدیمی به دنبال آرامش معنوی نمی گردد. زیرا دلالان ورزشی باید بتوانند در این راه تجارت نمایند آنان ورزش قهرمانی را به دید صنعت نگاه می کنند  و آنرا به خزان بی بهار مبدل کرده اند . فلسفه و اخلاق ورزشی را از بین برده اند . از یک قهرمان بادیگارد ساخته اند و موجب ان شده اند که دید مردم نسبت به یک ورزشکار تغییر پیدا کرده و در نزد آنها کم اهمیت و بعضا بی اهمیت شده است. پس اگر اندکی فکرمان را بکار بگیریم امروزه بهترین روال، مبارزه با افکار منفی و درمان جسم و جان ، کسب اعتماد بنفس و رهایی از فشار روانی و سرزنده بودن، مقابله با استرس و هیجانات کاذب می باشد . می توان شاد زیستن را در علم روان شناسی ، با جستجو در ورزش گام به گام یافت که ورزش همگانی در ابعاد وسیع بصورت مختلف به اجرا در می آید. واگر کسانی هستند که در زندگی خیلی بی انگیزه می باشند می توانند بازیهای قدیمی و سنتی و محلی را انتخاب نمایند چرا که بسیار نشاط آور است. به امید سلامتی و پیروزی.                                                                                 

                                                                                                

  • شهروز افضلی مقدم

غربتکده

روزهایم در غربت، زندگیم در حسرت ، عمرم روزبروز کوتاهتر می گردد اما از شادی هنوز خبری نیست. نمی دانم بیراهه می روم یا نه؟ شب و روزم فکرم ،آشفته است ، با غم و اندوه عجین گشته، نمی دانم چه کرده ام که غم و ماتم تقدیر من گشته است؟ نمی دانم چه کرده ام که همیشه باید در حسرت باشم و در افسوس و حسرت باید بسر ببرم؟کنار رودخانه می روم و به تماشای آب روان می ایستم شاید کمی دردهایم التیام یابد و قلبم آرام گیرد، شاید با دیدن این آب جاری آرام گیرم، اما باز وقتی از کنار رودخانه دور می گردم باز افکارم مغشوش و نگران می شود، آرامشم را از دست می دهم، فکر می کنم زندگانیم همانند این رودخانه در گذر، در حال گذراست و پیش می تازد، دنیا را تار و تاریک می بینم ، دنیا را هیچ و واهی می پندارم، این دنیای گذرا را فانی می بینم. هنگامی که تابلو اعلانات را می نگرم و روی آن عکسهای جوان و پیر را باهم می بینم که هنگامه مرگ آنها را در آن به نمایش گذاشته اند. آهی از ته دل می کشم آه و فغان می کنم و راهم را می گیرم و می روم. با خود می گویم ای دنیا برای چه خلق شده ای؟ فایده تو از این همه زیبایی چیست؟ چرا ما را همدم خود کردی؟ تو که آخر و عاقبت ما را بخوبی می دانستی چرا اینقدر مورد آزار و اذیت ما شدی و ما را اسیر خود ساختی؟ مگر ما از تو انتظاری داشتیم؟ ای دنیا چرا یکی را آنقدر اغنا کردی و قدرت داده ای که فقط خود را می بیند و به کسی اهمیتی نمی دهد، حتی خدای خود را بیاد نمی آورد. هیچکسی را دوست ندارد و مغرور و متکبر زندگی خود را سپری می سازد و  یکی را آنقدر فقیر کردی که به نان شبش محتاج باشد،آواره  اش ساختی و دربدرش نمودی تا حقیرانه به زندگی خود ادامه دهد.من،  ای دنیا تو را شناخته ام ، تو ای دنیا با این همه زیبایی و سحرانگیزی که هستی و تمام اینها را خدا در دل تو جای داده است ولی باز چه فایده ای دارد که این انسان آنرا به ویرانه ای مبدل ساخته است. ای دنیا من از تو قهر کرده ام از بسکه تو را آلوده ساخته اند دیگر در تو شادی نمانده است. چگونه ممکن است شادی باقی بماند هر چیزی با دروغ عجین گشته است. انسانهای جاهل و حسود دنیا را پر کرده است و در بین انسانها تفرقه انداخته اند تا مابینشان فاصله بیفتد . این انسانهای نادان سعی بر ان دارند تا نزاع و جنگی در بین انسانها باشد تا آنها بتوانند سود هنگفتی را به جیب بزنند و فخر بفروشند. اینان جیبهای مردمان را هر روز خالی تر از روزهای قبل می کنند و به غارت و چپاول کشورها دست می زنند . ای دنیا چگونه ممکن است از تو لذت برد که یکی آنقدر شکمدرانی می کند که نای راه رفتن را ندارد و یکی تا صبح صادق گرسنه می ماند . یکی در کاخش به عیش و نوش مشغول می گردد و یکی زیر پل کارتن خواب می شود که اگر بلدیه های شهرداری اجازه بدهند که زیر آن پلها تا صبح بمانند . ای دنیا تو اختیار از دست داده ای ، بگو بدانم آیا این مصیبتهایی که در درون تو جای گرفته است را می فهمی؟ یا به انسانهایی همچون ما می خندی؟ حق ما را پایمال کرده اند و پشت سرما ، ما را به استهزا گرفته اند. هنر را در حقه بازی دانسته اند و این را به همدیگر تبریک گفته و کارهای خود را عینیت بخشیده اند . وای بر ما که اختیاری از خود نداریم، وای بر ما که قدرت فکر کردن را از ما گرفته اند، وای بر ما که ما را محتاج تکه نانی کرده اند  و آواره ساخته اند. آری اینان کسانی را که واقعیات را بدانند آواره می سازند، سرگردان و سرنگونش می کنند، آنچه را در افکارشان می گذرد بر این مردمان روا می دارند. کسانی که اعتقادی ندارند برایش فرقی ندارد که به انسانها چگونه بنگرد. آنها را به دید یک برده یا.... آنها فقط یک نگاهی می کنند و راهشان را می گیرند و می روند هر اربابی خود را یک خدا می داند . نمی دانند که شاه شاهان فقط یکی است که آنهم در بالاست. باقی همه خاکند که از خاک بوجود آمده اند . نمی دانند که روزی به همان خاک باز می گردند و باید حساب تمام کارهای خود را بدهند . آنوقت است که پی به کارهای انجام داده شان می افتند که چقدر در اشتباه بوده اند . آنها را در آن روز بدون هیچ سوال و جوابی در آتش می اندازند. آنها در آن آتش شعله ور خواهند سوخت تک و تنها خواهند بود و یاوری برای یاوری نخواهند داشت. هر لحظه بر سر خود خواهند کوبید که ما چه کرده ایم ولی افسوس دیگر بدرد آنها نخواهد خورد و آه و فغان برایشان باقی خواهد ماند .                                                                                                                         

  • شهروز افضلی مقدم

....

من در غفلت بسر می برم اما شما بیدارید، من جازده ام اما شما ناظرید، من دوست و دشمن را نمی توانم از هم تفکیک کنم اما شما آگاهید. من زمینی ام و قدرتم آنقدر نیست که حتی پیرامونم را بشناسم اما شما شناخت نامحدودی دارید . من در ردیف بیچارگان قرار گرفته ام و قادر نیستم کلام عادی را برزبان بیآورم. من در مسیری قرار دارم که نمی توانم گامی بجلو بردارم و نه عقبگردی داشته باشم. طوفان وقتی بیاید بر صغیر و کبیر رحم نمی کند . من طوفان زده ام. خواستم راه عارفان را پیشه گیرم بخود گفتم: ای انسان بی تدبیر ، تو هنوز هنر زیستن را نمی توانی بیآموزی چگونه می توانی هم کلام خدا شوی؟ تو می خواهی می نخورده مست شوی؟ تصمیم گرفتم دست از این دنیا بشویم لااقل خود باشم و موجبات خسران دیگران نشوم.                                                                                   

  • شهروز افضلی مقدم

ذکافونگ یعنی شاد زیستن، بحر تفکر، اندیشه پاک، عزت نفس، کلید دانستن و هنر زیستن، دربرگیرنده واژه های فنی و تخصصی، آگاهی و پرهیز از عدم اطمینان به خو 

ذکافونگ در مکانیزم ان سی- پارالینگ، ان سی یعنی بحر تفکر برای اجرای فرم و محور- دفاع شخصی وهنرهای فردی

پارالینگ یعنی آزمون فیزیکی برای همسو شدن با تمرکز فکری برای مبارزه تن به تن با محوریت قانونی در مسابقه در سه استایل فایت فونگ  مبارزه نیمه آزاد- فول فونگ مبارزه آزاد و استایل زد وان بصورت حرفه ای باتایم اضافه.

علاقمندان می توانند جهت اطلاعات بیشتر به سایت مراجعه نمایندو یا با شماره 09144571776 تماس حاصل نمایند        

شرایط نمایندگی سبک ذکافونگ در مراکز استانها:1- داشتن حداقل سن قانونی و نداشتن سوء شهرت

2- مدرک تحصیلی حداقل دیپلم3- حکم فنی حداقل دان 2 یا بالاتر4- داشتن مربیگری از فدراسیون 5- کپی شناسنامه یا کارت ملی6- کپی اخرین مدرک تحصیلی  7- کپی آخرین حکم فنی و مربیگری- 8-دوقطعه عکس3*4

www.zekafung-ir.blogfa.com                                   www.zekafung.ir     

email: zekafung.zekafung@gmail.com        zekafung1.zekafung@gmail.comد، عبور از منِ ذهنی ، غلبه بر استرس و هیجانات .

  • شهروز افضلی مقدم

ناگزیر

من اکنون ناگزیرم برای بحث از مشکلات جاودانگی، مطالبی را که حاوی روشنگری و موهبت خاص از طرف خداوند بر انسانهای نیک سیرت باشد را بنگارش در بیآورم. اما اساسا وقتی به عمق مسائل فرو می روم با موضوع شگفت آوری مواجه می شوم و سوالاتی در ذهنم ایجاد می گردد که هر کاری و یا هر هنری صرفا داشتن کسب آگاهی است . بعبارت دیگر اگر چنین نباشد واقعیت زندگی دگرگون می شود و موجبات خسران جامعه می گردد که جبران آن در جهان کنونی زمان می برد و اعتماد از بین می رود. این عوامل فساد در جامعه را بوجود می آورد که عکس العملهای غیر طبیعی و باورهای اشخاص را می زداید و نتایج اینهمه کار فقط در کلام می ماند . 

  • شهروز افضلی مقدم