zeka

در همه حال ، زمان می گذرد و انسان عاقل و کاملتر می شود.

zeka

در همه حال ، زمان می گذرد و انسان عاقل و کاملتر می شود.

۱۰ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

خودباخته

سلطان طریقت بر سر منبر رفت و گفت: عده ای از دنیا می روند و بازماندگان به ادامه حیات می پردازند. اما چه فایده حتی یک روز هم مرگ و زندگی برای تنگدستان مشکل و سخت و ملال آور است زیرا همگی نمی توانند سپهسالار شوند؟ بعضی ها راه زندگی کردن را خوب بلدند زیرا رسم و رسوم زندگی را باید بشناسی و آن را درک کنی . باید بفهمی و چشم بسته عاشق زندگی نگردی و برای باقی عمرت قمار نکنی.مرد زرپرستی از جا برخاست فریاد برآورد. دیگر حیله و تزویر بس است. تا کی ریا و دورویی؟ تا کی باید به سخنان بیهوده تو گوش فرا دهیم؟ اگر حرف می زنی سخنی هم از ما بشنو/ اینهمه یاوه گویی بس نیست؟ اینهمه منم منم بس نیست؟ سلطان طریقت در سر جای خود میخکوب شد. از سخنان مرد زرپرست متعجب گشت که او در این میان چه می گوید ؟ او که جز زر و سیم چیز دیگر نمی شناسد؟ از طریقت و راه زندگی چه می داند که اینگونه داد سخن می راند؟ سلطان طریقت از بالای منبر پایین آمد. همه حضار فکر کردند سلطان کم آورده است. وقتی اوضاع آرام شد سلطان با صدای بلند رو کرد به مرد زرپرست و گفت: واعظ شده ای ؟ در میان منبر همانند طاووس بال می گسترانی و داد سخن می رانی؟ بدون اینکه تفکری بکنی هرچه دلت خواست می گویی؟ تو کیستی؟ انگار که تمام غمهای دنیا در دل تو انباشته گشته؟ نکند تو سالکی و ما بی خبرانی بیش نیستیم؟ هان چه می گویی؟ بگو تا بشنویم. عجبا که در این میان تو همانند طاووسان بال می گسترانی و رخ زیبایت را به معرض دید می گذاری؟ خبر از پای زشتت نیست که در میان پرهای رنگارنگت پنهان شده است. تو کیستی که در حریم ما وارد می شوی و ما را دعوت به مناظره می کنی؟ ما سلطان طریقتیم و تو زرپرستی که همه می شناسند.ما .... مرد زرپرست دید که اشتباه فاحشی را مرتکب شده . او نباید در میان مردم این حرفها را می زد . آرام از میان مجلسیان خارج شد. بدنبال مرد زرپرست ، همه از مجلس وعظ و خطابه خارج شدند . سلطان طریقت کمی تامل کرد. هنگامیکه خود را در خلوتگاه دید و تک و تنها شد. گفت: خدایا من چه اشتباهی کردم.دوری در مسجد زد چشمش به بالای منبر افتاد . گفت: وای بر من که متکبر شده ام ، وای برمن که خودپسند شده ام؟ مگر من کیستم که بنده خدا را شکستم؟ وای بر من که مرد زرپرستی همچون او مغرور شدنم را فهمید اما منی که خود را دانا فرض می کردم نفهمیدم که در چه چاه عمیقی افتاده ام. من خود باخته ام . خدایا از گناهانم در گذر که اشتباه کردم. سلطان طریقت برسرش می کوفت و ناله سر می داد که شاید خدا از گناهان او درگذرد و او را ببخشد. آه و فغان می کرد که خوی دیو بد سرشت گریبانش را گرفته که دیگران را از خود بیزار می کند. در ظاهر امر و نهی می کند . به زاری افتاد تا این کبر و غرور از دل او جدا شود به راه راستین خود بر گردد. 

  • شهروز افضلی مقدم

ره گم کردگان

تا از گذرگاه حیرت نگذری و بوادی وصل نزدیک نشوی عمری را که سپری کرده ای همانند ان است که هیچ عمر نکرده ای بیهوده و بی نتیجه ،که در جهت نیروی پیشبرد معنوی روح ، کمتر تاثیرگذار بوده و اثرات نیک آن انسان را در مسیر بی تفاوتی قرارداده و از فرشته الهام بدور گشته و خود اسیر سلطان فریب بر نفس و روح و جسم فائق آمده که نگذارد هدفی که عشق هستی است به آن دست یابی و در سراب خیال و فریب جلوه های حقیقت را معکوس ببینی و بجای روشنگری ، تاریکی هدایتگرت باشد و روان آدمی را بسویی سوق دهد که جاودانگی پس از مرگ زندان او گردد باید بدانی که دنیاداران ره گم کردگانی بینوا بیش نیستند که آرامش قبل از طوفان بر زندگیشان سایه انداخته و هیچ نمی بینند زیرا که خود را در فضای حاکم بر شیاطین قرار داده اند.                                                            

                                                              

  • شهروز افضلی مقدم

دادگر

افکار منفی ، اندیشه مثبت را از بین می برد و موجبات بدبختی و فلاکت انسانها می شود. سرزنده بودن و توانستن را از انسان سلب می نماید.در زمان حال و آینده درگیری در زندگی ، عدم شناخت کافی را بوجود می آورد. کمک بدیگران و همنوعان خویش را به باد فراموشی می سپارد از همنوعان خود فاصله پیدا می کند. دیگر آن شخص شکرگزار همانند گذشته قدرت تصمیم گیری را از دست داده که حتی قادر نیست تنفس عمیقی بکشد زیرا تمام رویاهایش را برباد فنا می بیند و از فردا و پس فرداهای خود می هراسد. امیدی به آینده ندارد ، اعتماد به نفس خود را از دست داده و می پندارد که باید خود را تسلیم نماید در حالیکه اگر به مبدا و منشا تمام چیزها بیندیشد ، دنیا را زائیده خیال بشریت  نخواهد دید. مگر این دنیای با این عظمت بخودی خود بوجود آمده که دیگران با تفکرات منفی خود به سلطه گری دست می زنند و می خواهند به همه چیز احاطه داشته باشند . به باور من تسلیم شدن در برابر ظلم و ستم یعنی دوری جستن از خدای دادگر است. 

  • شهروز افضلی مقدم

   درختها ایستاده می میرند                                                                                                               

هر انسانی برای خویش هویتی دارد و شناسنامه هرکسی مسلک اوست. یقین دارم اگر روز سخت و دشواری پیش نیاید ماهیت انسانها پنهان می ماند و چهره واقعی اشخاص هویدا نمی گردد. به همین سبب انسانهای موذی و ظاهرساز موجبات خسران جامعه و مدنیت می شوند. اینان از بدو تاریخ تا بحال کارنکرده، نونخور بوده اند. با اینحال همیشه مدعی بوده اند. از طرفی دیگرمردان و زنان زحمتکش با مشقات فراوان صورتشان را با سیلی سرخ کرده و به این و آن گردن کج نمی کنند و به دسترنج  خویش قانع هستند. بدور از ریا و تزویر زندگی خود را سپری می نمایند تا شاید فردا را روشنتر از امروز ببینند. عده ای اهل علم و قلم و یا سایر اقشار تحت هر عنوانی حق خواهی را در سر می پرورانند و بعضا به زبان می آورند و اقرارمی کننداما وقتی نمی توانند حرفهایشان را به کرسی بنشانند همانند درختهای برگریزان می شوند و ایستاده می میرند تا جلوه گر باشند.                                                                                         

 

                                                          

  • شهروز افضلی مقدم



زیر بارنرفته و نمی رود  مدت مدیدی است که سکوت اختیار کرده است . معنای اینکار آنها برایش کمی شک برانگیز است. چه فکری در سر دارند خدا می داند. بیچاره از فردای خویش خبر ندارد اما سودایی را در سر می پروراند که نشدنی است. زیرا می داند که زندگی از خلقت آدم تا بحال اختیاری نبوده و نخواهد بود. بندگی به بردگی تنزل پیدا نمی کند ولی هر کسی به اندازه قدرت فکری و جسمیش می تواند گامی به سوی زندگی داشته باشد تا وقت موعد فرا برسد. همه که نمی توانند همچون نوح عمری دراز داشته باشند یا هنوز به دنیا نیآمده دست به هیچ کاری نزنند و منتظر مرگ تدریجی بمانند. اینها تفکرات و خیالاتی بیش نبود و من شخص متشتخصی را در ذهن خود مرور می دادم تا اینکه تاجری از خود راضی آمد و از ماشین چندصد میلیونی و  از خانه های چند صد میلیاردی حرف به میان آورد می خواست تا توجه مرا به خود جلب نماید و با حرفهای تکراری و گوش خراشش مجال نمی داد اما وقتی دید که ذهن من با دنیای محدود یکی نیست از جا بر خاست و رفت. وقتی خود را در محیطی نامناسب و عاری از معنویت حس نمودم به سرزنش خویش پرداختم و از آرزوهای خیالی و باطل فاصله  گرفته و هنر زندگی کردن را در پول و ماشین ندیدم . از خدا خواستم هیچ بنده ای را برده پول و دیگران نکند و به هر انسانی این امکان را بدهد تا محتاج و اسیر تکه نانی نگردد و چند صباحی که به انسان عمر عطا فرموده آبرومند و با شرافت زندگی کنند.

 

 

 

 دریافت

توضیحات: حرکت برروی شیشه در تاریخ 1370 توسط استاد شهروز افضلی مقدم

  • شهروز افضلی مقدم

ورزش یک پدیده است...

بواسطه ورزش میتوان در تقابل با خصلتهای ناپسند انسان بر آمد.

رذایل اخلاقی انسان

انسان بسیار ظالم و مستبد است.

انسان بسیار ستمگر و نادان است.

انسان نسبت به پروردگارش ناسپاس است.

انسان عجول و شتابگر و بی خبر است.

فضایل اخلاقی انسان

انسان دارای توانایی های روحی و روانی سالم می باشد از جمله  آزادی خواهی میباشد.در وجود انسان  خلاقیت، کشف و اختراع نهفته است.انسان سالم و ورزشکار باهوش و با ذکاوت و احساس می باشد و نیروی عاطفه توام با  وجدان و ادراک ، آزادی ، تصمیم و تعلیم در کارنامه یک ورزشکار یا بهتر بگویم یک پهلوان نهفته است.

توانایی های فیزیکی یا جسمی بر اساس تمرینات به وجود می آید. خود بخود به انسان آگاهی می دهد نیروی انجام کار برای بقای حیات  در جهت قوای دفاعی در هر زمینه ای باید که بتوانی به کمک جامعه و بقای نسل بعدی بر آمد. در غیر اینصورت انسانی که نتواند به همنوع خود خدمات رسانی کند بهتر است عزلت نشینی را برگزیند تا موعد مرگش فرارسد در غیر اینصورت....

 

  • شهروز افضلی مقدم

تاکید داریم جامعه جوان ما امروزه الگوپذیری را دوست می دارند و گرایشاتی از نظر رفتارهای اجتماعی بخصوص مد و لوازم مصرفی از بیگانگان که نمونه از هجوم فرهنگی بیگانه است را به آن رو آورده اند. ولی به این فکر نکردیم که جوانان ما روحی لطیف و پاک دارند زیرا شرقیها با تعصب و پاک سیرتند. اگر برنامه یی در خور شان آنها ارائه دهیم و آسیب های موجود در جامعه را از سر راهشان برداریم باور بفرمائید جامعه خودبخود بطرف همسویی و هماهنگ باتقابل مهاجمان فرهنگی قرار می گیرد. از بطن جامعه شخصیتها، هنرمندان برجسته پایدار می گردند که اینان شناسنامه و هویت ، اصالت ایرانی بودن از نقطه نظر تاریخی مبدل می شوند. و ما می توانیم به این طریق از ریشه و ارزشها و اخلاقیات که پیشگامان ما ، دانشمندان ما، پهلوانان و قهرمانان ما به یدک می کشند یادآور آنها باشیم و به آن ارج نهیم و الگوی مناسب و انرژی تازه را به خود تزریق نماییم.  

 

 

 

 

 

  • شهروز افضلی مقدم

جاذبه های ورزش

نگاه من به ورزش جاذبه مادی ندارد و در پی این نیستم که فزون طلبی را به خود روا بدارم. اعتقاد به فرصت سوزی ندارم. زیرا به این باورم که جامعه ورزش بخصوص ورزشهای رزمی پویایی و استقامت را بمن می آموزد و در راه درست زیستن و غلبه به مهار نفس و کنترل تفکرات نا مشروط که سبب هنجارهای اجتماعی می شود بدور باشم. با رذایل اخلاقی دوری بجویم و عملکردی مثبت به فضایل اخلاقی برسم.آمیزه های خویش به همنوعان ارایه دهم و بیاموزم که انسان قبل از اینکه پا به عرصه ورزش می گذرد ورزش همه چیز تو نیست. بلکه ورزش بخشی از زندگی شماست. بواسطه ورزش می توانی پویایی داشته باشی ، سالم زندگی و تفکرات سالم و اندیشه پاک داشته باشی و اگر اراده کنی در کرسی قهرمانی قدم گذاشتی هرگز مغرور نشو ، زیرا غرور تو را به تباهی می کشد و از محبوبیت شما می کاهد.

 

  • شهروز افضلی مقدم

چالش رزمی

مقبول است در هنرهای رزمی عینا به اصل تمرینات بپردازند زیرا هنرجو با تمرینات مکرر گام به گام به درون سبک پیش می رود . علاوه بر شناخت محتویات به فلسفه آن نیز آگاهی می یابد . حین کسب اطلاعات موجب پیشرفت اخلاقی و جسمانی نیز می شود . زیرا از تکنیکهای قراردادی و مسابقه ای خارج می شود و بر غرور و تکبر فائق می اید . چرا که بعضی از هنرجویان ما در مسابقات کشوری و یا جهانی امکان دارد که با یک یا دو نفر مبارزه نمایند و حتی با اختلاف یک امتیاز قهرمان گردد و عنوان قهرمانی جهانی را به یدک بکشد و اینگونه به خود القا نماید که من قوی هستم . باور بفرمائید چنین نیست این چیزی را که اینک می نگارم به عینه در جنگ تن به تن تجربه کرده ام و به این نتیجه رسیده ام که در میدان نبرد به تنهایی نه دست و نه پا و به تنهایی قوی بودن و در گیر شدن کافی نمی باشد . چنین بر می اید که در رزمگاه یعنی میدان نبرد علاوه بر ملزومات جنگی فاکتورهایی را باید یک رزمیکار داشته باشد که عبارتند از: اراده ، روحیه سلحشوری، آمادگی جسمانی، اعتقاد و ایمان، خودباوری، استفاده از آموزه هایی که تکنیکهای کلیدی و رموز سبکها بشمار می آیند.

جامعه سالم وقتی پدیدار می شود که در آن نشاط، هم زیستی مسالمت آمیز ، برقراری توازن ، درست اندیشی و راست گویی ، پرهیز از حیله و نیرنگ و باورهای اعتقادی وجود داشته باشد. اگر چنین بود و چنان می شد اینهمه بزهکاری ، دورویی، دروغ، حسادت، فساد بوجود نمی آمد. بدبینی ها از بین می رفت . همه همدیگر را باور می داشتند و سالم زیستن را طی طریق می نمودند . شاید به این طریق بیاد خدا می افتادند و به هم نوع خویش اخترام می گذاشتند.

 

 

 

  • شهروز افضلی مقدم

اتحاد جسم با روح

داشتن روح سالم در ورزش انسان را چند قدم بجلو می برد.تفکیک مساعی یکی از فاکتورهای مهم در ورزشهای رزمی است که انسان اگر نتواند بر نفس خویش فائق آید نمی تواند مشکلاتش را مهار نماید. زندگی را به آسانی می بازد. معنا و مفهومی به زندگیش نمی بخشد. در احاطه غرور و تکبر قرار می گیرد. در سردرگمی و آشفته بازی پرسه می زند. از مسیر انسانی خارج و به راه شیطان می روند. از توانگری و هدفمندی فلسفه و سالم زیستن بدور می ماند. معنا را با منشا ترکیب نمی کند . منظور از معنا فهماندن و فهمیدن است و منشا در حلقه مبارزاتی قرار گرفتن و مهار نفس شیطانی و گامی بسوی هدف معین است. قانون زندگی را بفهمد و تفکیک و طبقه بندی نماید. چالشهایی که بوجود می آورند با خودباوری از خودمحوری خویش را نجات می دهد. این نیز زمانی میسر می شود که روح سالم را در خود ایجاد کند و تفکرات پلید را از خود دور سازد. با تمرینات فیزیک بدنی خود را بر مبنای اصول و قانونمداری آمیخته ای از طبیعت و انسان ترکیب کند و بداند که اتحاد روح با جسم کمک بزرگی است به او که هر چه بخواهد و اراده کند به آن میرسد . 

  • شهروز افضلی مقدم