zeka

در همه حال ، زمان می گذرد و انسان عاقل و کاملتر می شود.

zeka

در همه حال ، زمان می گذرد و انسان عاقل و کاملتر می شود.

حکایت عشق

يكشنبه, ۹ خرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۳۷ ق.ظ

حکایت عشق

در سرای عشق مجنون رادیدم لبخند می زد . پرسیدم مگر احوالت باز گشته که اینگونه مدبرانه لبخند می زنی؟ گفت: مثل اینکه غافلی ! راهی را که برای عشق من طی کردم شب و روز نداشت ، غم و اندوه نمی شناخت، شادی و لذت به هم امیخته بود تا آتش در دل  بپا کند . زندگی من رویا نبود پیوسته حکایت روزگاری را که زمانی تلخی بوجود آورد را بیان می نمود. من از اول مجنون نبودم نامم قیس ، دلداده لیلی ،که عشق پاک ما حجتی بود برای سیر کردن طریقت و رسیدن به کمالات انسانی . کور دلان دنیا مرا به دید مجنون نگریستند و به من ترحم کردند که من دیوانه لیلی گردیده ام در حالیکه عشق من و لیلی آزمونی برای رسیدن به خدا بود . عفت کلام ، سوز و گداز ، آه و فغان ، طوفان خزان زده در آتش عشق ما شعله ور می شد تا همگان بدانند عشق همیشه همانند ماه تابان است زیرا خلقت و خصلت عشق همیشه  بوده و خواهد بود . 

  • شهروز افضلی مقدم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی