معنا
معنا
هر که در پی عشق گام نهد باید که خود سراسر آتش باشد کفر و دین بسوزاند ، شک و یقین را از هم جدا کند و به خودمحوری برسند. در راه عشق از جان بجانان سپردن نهراسد. آنچه طلب وصل یار داردنباید از پای بنشیند و باید که شوق افزون کند یار بخواهد و یار بجوید ، شتاب نماید و لحظه ای درنگ نکند که مبادا خودبین باشد ، طلب استغنا کند .اگر انسان به معرفتی نرسد هنرش در میان آغاز و پایان ملموس نمی شود، کردار و رفتارش نا پیداست چرا که اعمال واقعیش هویدا نمی شود . مانند این است که آدمیان بی شماری در کوی و برزن ، همانند رهگذران عادی بدون اینکه همدیگر را بشناسند از کنار یکدیگر می گذرند در پی چه هستند خود نیز نمی دانند .احساس نیاز نمی کنند در حالیکه بسیار نیازمند هستند. چراکه معناِ سرزمین بی نیازی را درک نکرده اند . همه پندارها رادر هم می کوبند . از قطره موجود در دریار بی خبرند . شراره های گداخته دوزخ را کوچک می شمارند . از گلشن رضوان چشم پوشی کرده اند. جهنم را به کلمه واقعی ، دل را همچون پژمردگان گل، فسرده می نمایند . خودبینی و خود پرستی و خودپسندی را جایگزین اصل معرفت قرارداده اند غافل از اینکه در نادانی و بی خردی بسر می برند . در رسیدن به عشق واقعی اگر گام در پیش ننهند و در اوهام و خیالات بسر کنند هیچوقت به آنچه می خواهند دست نخواهند یافت . تا از خود نگذرند ، تا از بینهایت چشم پوشی نکنند، تا دل بدریا نزنند ، تا ذره ای نگردند تا به کل برسند نمی توانند به عشق برسند. باید که سوخت ، باید که سوز و گدازها کرد، باید که پای در رکاب دشواریها نهاد نا بسر منزل مقصود رسید.
- ۹۴/۰۴/۲۲